پارساپارسا11 سالگیت مبارک

دلنوشته مامان

پایان شیر دهی

گل کوچیک مامان سلام، الان که برات مینویسم خوشحالم که اون روزای سخت تموم شدن. روزهایی که میخواستم  تو رو ازشیربگیرم. گلم تقریبا ۲ساله بودی که با باباامیر تصمیم جدی گرفتیم، خیلی تحقیق کردم اخه نمیخواستم ضربه روحی بخوری. عصر یکشنبه بود حمام کردی وطبق معمول گفتی ماما میمی... باکلی غصه وبغض بهت گفتیم میمی تلخ شده، یکم گریه کردی اما حضور باباامیر خیلی کمک کننده بود. بدترین روزهای زندگیم بودن، خیلی دلم تنگ شده بود واسه شیر خوردنت، باهربهانه ای تنهایی رو انتخاب میکردم واشک ریختن. بابایی خیلی بهم دلداری میداد. شب اول چند بار بیدار شدی وبابا بغلت کرد یا روی پا تکونت دادم تا خوابیدی. روزها سرگرم بودی وهر از گاهی یادی از میمی میکردی اما تو ذهنت ب...
13 ارديبهشت 1394

۲سالگی

تولد تولد تولدت مبارک همه زندگی وهستی مامان امروز ۲ساله شدی گل من من وتو بابا امیر، یه جشن تولد کوچولو و۳نفره خیلی خوشحال بودی وبا کلی ذوق شمع رو نگاه میکردی ومیگفتی اتیش. شمع وفوت میکردیم ودوباره میگفتی اتیش... کلی هم با باباامیر رقصیدی عزیز مامان ایشالا همیشه سالم باشی وخوشحال   ...
9 ارديبهشت 1394
1